یه حبه قند
پسندیده (نگار جواهریان) کوچکترین دختر یک خانواده یزدی (سنتی) بهزودی قرار است با پسری که خارج از کشور زندگی میکند به صورت غیابی عقد کند. چهار خواهر این خانواده همراه با خانواده خود برای کمک به مادر به باغ سرسبز و زیبایشان آمدهاند. این مراسم با اتفاقاتی همراه است که...
فیلم یک حبه قند برشی از جامعة سنتی ایران است. این قشر صمیمی با وجود آنکه درون خود موفق و قبراق است، ندیده و نشناخته میخواهد آخرین میوة خود را به دست چیزی غیر از سنت بدهد. علت این عمل مرعوب شدن و نشناختن ظرفیتهای خود است که البته در روند فیلم نهایتاً با مرگ دایی، که نمایندة اصلیِ سنت است، به این اشتباه پی میبرند و به خود میآیند. در واقع کسی که به فکر این خانه است و مانع از خرابیاش، قاسم است که در حاشیه مانده. آدمهای این فیلم، که هر کدام نشانگر اندیشة خاصی در جامعهاند، طوری درگیر خوشیها و ناخوشیهای گذرای خودند که متوجهِ این غفلت نمیشوند. دایی از این غفلت بهشدت ناراضی است ولی با اکراه تمام راضی به همراهی ظاهری با آنان میشود. مرگ دایی نقطة عطف ماجراست. خانواده آرام میگیرند. از دنیای خودساختهشان بیرون میآیند. خندههای بیهوده جای خود را به چارهاندیشی میدهد. تلاش برای رسیدن به گنج تمام میشود. سر پسر از رایانه بیرون میآید. جماعت فراوانی که برای مراسم دایی میآیند به آنها میگوید مسیر درستی را در پیش نگرفتهاند.
از منظر فنی، علی رغم ساختار ضد قصه، استفاده از عواملی مانند شخصیتهای باورپذیر، دیالوگهای روان و پیشبرنده، حُسن اجرا در ارائة نمودار تجلی شخصیت، ترسیم جزئیات بومی و ساختار یکپارچة روایت، به عنوان محاسن فیلمنامه محسوب میشوند. عواملی هم مانند کمرنگ بودن عناصر ملودرام و بیش از حد تصادفی بودن عنصر کشمکشزا، از جمله نقاط ضعف به حساب میآیند.
لزوم پرداخت به موضوع سنت، مسائل و مشکلات برای جامعۀ ما ضروری است، ولی سنتی که مبتنی بر سنت عرفی باشد قطعاً مورد تایید نیست و ضرر آن متوجه جامعه خواهد بود. استفاده از افرادی چون فرهاد اصلانی، در نقش تنها روحانی، به جز در نظر گرفتن شخصیتهایی که فرهاد اصلانی در فیلمهای دیگر بازی کرده، در این فیلم به عنوان تنها نماد اصلی اسلام در جامعۀ سنتی و رفتار روحانی فیلم اعم از ترویج اخلاق، معنویت، مناسک دینی و... نشان از دید عرفی کارگردان به مسئله سنت دارد.
فیلم یه حبه قند نگاهی به نقد زندگی سنتی ایران دارد، زندگیای که بسیار شیفتۀ غرب شده است و استعدادها و تواناییهای خود را نمیشناسد. سیر داستان فیلم تغییر در این شناخت را حاصل میشود ولی در لابهلای فیلم توجه به مسائلی چون قرآن و سیرۀ زندگی اهلبیت، علیهمالسلام، که در کنار هم آینه تمامنمای سیر انسانسازی هستند، مورد استفادۀ کارگردان قرار نگرفته است. سیر تحول افراد در قالب مرگ دایی رخ میدهد. دایی، به عنوان نماد سنت، جز محبت به کودکان و برخی موارد اخلاقی فضیلت خاصی ندارد که ببینیم افراد خانواده به خاطر این فضیلت بالای او دچار تحول شدهاند. این در دنیای سرگشتۀ حاضر که به دنبال الگویی برای زندگی بهتر میگردد الگوی مناسبی نیست.
خانواده محور اصلی و خط اصلی داستان است. نیاز احیاء خانواده به خصوص خانواده اصیل ایرانی به خوبی از طرف کارگردان شناخته شده است، ولی فیلم در ارائۀ راهکار جدی، یعنی سبک زندگی ایرانیاسلامی، فاصله دارد؛ سبک زندگیای که در آن دین به معنای واقعی (حضور پررنگ دین در فرهنگ، اقتصاد، سیاست) نه به معنای عرفی، به عنوان راه و روش زندگی و تنها راه اصلی نجات برای جامعۀ ما و حتی الگوی کامل برای سایر جوامع میباشد، مطرح میگردد.
توجه ظریف کارگردان به مسئلۀ اجتماع، که جزء اصلی آن خانواده است و در دوران اخیر آسیبهای جدی خورده، بسیار جای تشکر دارد. اما نکتۀ قابل تأمل این است که در این خانواده اقشاری از جامعه وجود دارد: روحانی، بازاری، سرباز، دانشجو، زن خانهدار و... ولی با وجود صمیمیتی که برقرار است هیچگونه الگو و نقش کمالی وجود ندارد؛ یعنی در جامعۀ ایران هیچ راه امیدی حتی از سمت روحانیت برای احیاء این خانواده به عنوان نماد جامعۀ ایران وجود ندارد و فقط دایی که نماد سنت است برای احیاء این جامعه باقی مانده. البته به قاطعیت میتوان گفت که کارگردان فاصلۀ خود را با سیاهنمایی و ژستهای ضد سیستم (اپوزیسیون) را حفظ کرده است.
از منظر فنی، علیرغم ساختار ضد قصه، استفاده از عواملی مانند شخصیتهای باورپذیر، دیالوگهای روان و پیشبرنده، حُسن اجرا در ارائۀ نمودار تجلی شخصیت، ترسیم جزئیات بومی و ساختار یکپارچۀ روایت، به عنوان محاسن فیلمنامه محسوب میشوند. عواملی هم مانند کمرنگ بودن عناصر ملودرام و بیش از حد تصادفی بودن عنصر کشمکشزا، از جمله نقاط ضعف به حساب میآیند.