از وهم به واقعیت
-
دردسرهای جهان مجازی و تعارضش با زندگی واقعی امروز ما، موضوعی روز و جسورانه است که پوریا آذربایجانی را بار دیگر به سینما کشانده است. انسانها با تمام طمطراقها و اطوارهایشان در عالم مجاز، بسیار تنها و تشنۀ دیدن تصویر شدهاند. نمایش چهرۀ دوگانۀ آدمیان در این فیلم گویای همین واقعیت است. حسن فیلم به این است که به این نمایش بسنده نمیکند و برای این بلای عمومی راه خروج میدهد. همین انتخاب موضوع از میان هزاران موضوع گیشهپرکن و دغدغهمندی خاص کارگردان جای تحسین دارد. هرچند کلیت جشن دلتنگی یک فیلم سینمایی عالی نیست.
ایدۀ اصلی فیلم استحالۀ شخصیت واقعی به شخصیت موهوم است. آدمهای این قصه هویت واقعی خود را به نفع عالم مجاز مصرف میکنند و این خرج از کیسۀ مهمان نیست که سرمایۀ اصلی آنهاست و هدر میشود. ساختار مدرن و ضد قصۀ جشن دلتنگی در سه زندگی جداگانه روایت میشود. در چنین روایتی است که وجوه مختلف یک موضوع را در زندگیها میبینیم، نه در یک شخصیت. انتخاب این نوع روایت برای این موضوع انتخاب صحیحی است. داستان کلاسیک با فضاسازی و دادن قضاوت با زدن برچسب خیر و شر بر شخصیتها، مناسب فضای غیرقضاوتی این فیلم نیست. در هر کدام از زندگیهای مورد روایت، ابتلای اصلی زیستن در وهم است. ربط اصلی این قصههای نامرتبط، جهان مجاز است و جز با فضای مجاز این ارتباط شکل نمیگیرد. فقط دو شخصیت مجازیاند که در واقع نیز همدیگر را میبینند. ملاقات این دو همان راه پیشنهادی کارگردان است. این دیدار تمام ساختههای نامعتبر موهوم را ویران میکند. نکته اینجاست که بیربطی ظاهری زندگیهای این روایت تنها ربط مجازی آنان نیست. درواقع این زندگیها ادامه و دنبالۀ همدیگرند و سرنوشت هر کدام در صورت سیر در مسیر فعلی. اما روایت مدرن فیلم را به ورطههای مدرن نینداخته و اتفاقات فیلم در جهان واقعی میافتد.
شخصیتهای فیلم خلاف آن چیزی هستند که نمایش میدهند. آدمهایی توخالیاند که ادای آدمحسابیها را درمیآورند. خوشبختی در یکقدمی آنان است و با ندیدنش شیفتۀ مرغ همسایه شدهاند. یکی برای کسب درآمد از اینستاگرام دست به هر کاری میزند و دیگری گرفتار حسرت خوردن به زندگی پوشالی دیگران است و برای رساندن خود به آنان در همان زمین بازی دست به کوششهای بیهودۀ مجازی میزند. حتی میان زن و شوهری که میتوانند آنهمه دوستدار همدیگر باشند، گفت و گوی گرمی نیست. جالب اینجاست که مرد از طریق فضای مجازی، مانند هزاران دنبالکنندۀ ناشناس دیگر، از اتفاقات زندگی همسرش مطلع میشود و انگار نه انگار که این دو نزدیکترین نوع روابط انسانی، یعنی ازدواج را با یکدیگر دارند. آنچه این زوج را به هم میرساند نیز محل تأمل است: سایۀ مرگ؛ همان محتومی که برای فرار از خیالش به مجاز گریختهاند. رضا هم که بهظاهر با جهان مجازی بینسبت نشان داده میشود و خانوادهاش را به دلیل همین گرفتاری تحقیر و حتی تحمیق میکند، درگیر برساختگی دیگری در ذهن است و در جایی از گذشته گرفتار عشقی از دست رفته.
بیتوجهی فیلم به برخی مسائل تربیتی و بعضی ترک ادبها برای پرداخت شخصیت جهان، در شأن چنین فیلمی نیست و بهتر بود این موارد رعایت شود. اینگونه شوخیهای زرد و خارج از ادب، گویایی پیام مفید فیلم را کمی معطل میکند و خوشتر آن است که از آنها دست برداشته شود. خوشبینی کارگردان نسبت به انسان او را به وادی سیاهی سرنوشت چنین رویهای نکشانده. وگرنه، میتوانست آنان را کاملاً در این غفلت غوطهور و غرق کند. واقعنمایی صحیح فیلم نیز آنجاست که «جهانِ» کجرو و جاهطلب تنها شخصیتی است که واقعاً و مجازاً میمیرد. راه رهایی از وهمهایی که کم و بیش اشخاص و خانوادهها را به خود گرفته، بهدرستی بیرون شدن از توهم و حضور در جهان واقع نشان داده شده است؛ نسخهای عمومی که بیراه هم نیست. قاطعیت واقعیت است که درک درستی از حدود انسانی میدهد.
جشن دلتنگی میتوانست خود را در حد پدیدۀ گذرایی مانند اینستاگرام نگه دارد و عمقی نداشته باشد. ولی کارگردان با نگهداری تمرکزش بر انسان و مسائل فطریاش، از سطحینگری فاصله گرفته است. مسلم است که جمعی از بینندگان خود را با حال و هوای جاری در فیلم همراه ببینند و با تماشای احوالات و سرنوشت افرادش، اشتراکی ویژه با فضای آن حس کنند. جشن دلتنگی با وجود بعضی نقدهایی که میشود به ساخت و محتوای آن وارد کرد، به خاطر غلبۀ موضوع مبتلابه آن، فیلمی قابل پیشنهاد برای تماشای اکثریت جامعۀ شهری ایرانی است و از این بابت فیلمی شاخص است.